جشن تولد دو سالگی
خدا رو شکر دختر کوچولوی ما دو سالش تمام شد و قدم به سومین سال زندگی شیرینش نهاد انقدر این روزها شیرین تر شده حرفهای قلمبه میزنه و یکمی هم لجبازی میکنه که طبیعیه تو این سن الهی مامان به قربون نگاهش ...
نویسنده :
مامان جون
16:45
روز تولد
یه شب پر از استرس اخه فردا قرار بود یه نفر جدید به خانواده سه نفره ما اصافه بشه اون شب اصلا خوابم نبرد نیمه های شب بود که به گفته خانم دکتر بخاطر استرس زیاد حالم بد شد بعد از نماز صبح راه افتادیم از طالقان که بیایم کرج بیمارستان کسری بالاخره ساعت 7 رسیدیم و منو بردن تو بخش که آماده بشم تا ساعت 8 و نیم دکتر رسید بردنم اتاق عمل و ساعت 9 و 15 دقیقه صبح روز سهشنبه مهدیس کوچولو ما قدم به این دنیا نهاد و با صدای گریه هاش خستگی مادرش رو کم کرد ...
بدون عنوان
مهدیس خانم وقتی با مامان و بابا برای خرید سال نو رفته بودن بازار سوار بر ماشینش و با سفره هفت سین که اونجا بود ...
نویسنده :
مامان جون
0:16